” طلاق بد ” یا ” طلاق خوب “

طلاق تواند ” طلاق بد ” یا ” طلاق خوب ” باشد. برخی از اندیکاسیون های (مداخلات ) طلاق درمانی (Divorce therapy) عبارتند از:
1) همتایی های لازم و ضروری ازدواج در زوج وجود نداشته باشد و زوج هنوز صاحب فرزند نشده باشند (به گونه ای که کارکرد خانواده دچار آسیب ویرانگر حل ناشدنی شده باشد).
2)ابتلای یکی از همسران به اسکیزفرنی یا اسکیزوافکتیو شدید مزمن با کارکرد به شدت رو به افول در یکی از همسران

3) اختلالات خلقی شدید مزمن و به ویژه افسردگی دو قطبی شدید (با اپی زودهای مکرر با فاصله کوتاه) به گونه ای که با دوره های روان پریشانه شدید و مقاوم به درمان باشد. به ویژه هنگامی که بیمار حاضر به مصرف منظم داروهای ضروری برای درمان و مهار این اپی زودها نباشد.

4) مصرف پایدار و هر روزه مواد مخدر، محرک، توهم زا یا الکل به اندازه زیاد؛ به گونه ای که آثار ویرانگر کوتاه مدت و آسیب های جبران ناپذیر درازمدت داشته و کارکردهای پیشه ای و اجتماعی فرد را به طور مستمر مختل سازد و سلامت مغزی و پیکری فرد را به خطر اندازد.

5) ابتلای شدید و درمان ناپذیر به یک یا چند اختلال شخصیت چشمگیر و آسیب رسان به ویژه اختلال شخصیت های کلاستر بی (مرزی، خودشیفته، ضد اجتماعی و نمایشی)،بدبین (پارانوئید)، و پرخاشگر – منفعل

6) تن پروری و بی خیالی شدید و همیشگی مرد به ویژه سندرم ” تن لش پر مدعا ”

7) عادت دیرینه به بروز پرخاشگری شدید و ضرب و شتم جدی همسر

8) خلافکاری کنونی فرد (قاچاق مواد و اسلحه، دزدی های مسلحانه، آدم ربایی، گروگان گیری، بچه بازی، تجاوز و اعمال زور جنسی و …)

9) تشنج های شدید، پیشرفته و ژنرالیزه مقاوم به درمان به ویژه با آغاز در سنین پیش از بلوغ که با سردی و اختلالات جنسی جدی همراه بوده است.

10) ” هرزه ” و لاابالی جنسی بودن مرد به گونه ای که قابل مهار و درمان نباشد.

11) تنوع طلب و ” خانم باز ” بودن مرد که به هیچ وجه از سوی همسرش پذیرفته یا نادیده گرفته نشود.

12) عشرت طلبی و ” عیاشی ” و رفیق بازی شدید و همیشگی مرد به گونه ای که با زندگی زناشویی و خانوادگی تضاد و تناقض پیدا کند.

13) وابستگی (اعتیاد) شدید همسر به قمار و شرط بندی و سرمایه گذاری های شبه قماربازانه ی ویرانگرانه

14) نادیده گرفتن جدی و همیشگی همسر از لحاظ عاطفی و آمیزشی و ابراز احساسات

15) وجود تفاوت بسیار زیاد در سلیقه ها و چشم اندازهای مادی و معنوی و هدف گذاری در زندگی

16) اختلالات و انحرافات جنسی شدید و مزمن غیر قابل درمان به ویژه هنگامی که با انگیزه و اراده درمان همراه نباشد.

17) وابستگی (اعتیاد) به پورنوگرافی همراه با خودارضایی و خودداری از انجام آمیزش جنسی با همسر به ویژه هنگامی که فرد مبتلا همکاری درمانی نداشته باشد.

18) مداخله ویرانگر مستمر و توقف ناپذیر خانواده هر یک از همسران در زندگی همراه با جانبداری جدی و همیشگی همسر از آن خانواده

19) اجبار و فشار شوهر به زن برای روسپیگری و امرار معاش خانواده از این راه

20) پافشاری شدید شوهر به خانم برای داشتن سکس گروهی چند نفره یا سکس ضربدری با خانواده ای دیگر

21) انحرافات جنسی جدی بدون داشتن همکاری درمانی (همانند بچه خواهی، نمایشنامه (سناریو) پردازی، نمایشگری، مالش، آزارگری، حیوان خواهی، …)

22) برقراری ارتباط جنسی به زور شوهر با فرزندان خواهر یا برادر همسر

23) کوشش همیشگی شوهر به برقراری رابطه جنسی با خواهرزن یا مادرزن

24) اختلافات شدید بین خانواده ها که باعث حرمت شکنی های بی شرمانه ی ژرف و گسترده شود و همسر به جای پشتیبانی از همسر، از خانواده ی حرمت شکن و هتاک خود پشتیبانی کند.

25) اختلالات شدید روانپزشکی مقاوم به درمان همانند وسواس های شدید بدون انگیزه و اراده ی درمانی در فرد مبتلا به گونه ای که همسر را طی سال ها بی طاقت سازد.

26) ضد حال های بزرگ ویرانگر که خشم و کینه ی جبران ناپذیر پدید آورد همانند ممنوع الخروج کردن همسر هنگام سفر سرنوشت ساز یا ضبط محل کسب و مغازه فرد به عنوان مهریه و مانند آن به ویژه هنگامی که به فوت و دق مرگ شدن پدر یا مادر همسر بینجامد.

27) اختلافات شدید مذهبی، فرهنگی و سیاسی همسران برای نمونه بر سر الکل، حجاب……

28) ” دون ژوان ” بودن مرد، ” نیمفومانیک ” بودن زن، یا ابتلای یکی از همسران به وابستگی (اعتیاد) به سکس جدی و همیشگی

29) به تشخیص و بینش ” ملال جنسیتی (ترنس سکشوال) ” رسیدن فرد در میانسالگی که با درخواست جراحی تغییر جنسیت همراه باشد.

در وب سایت بهزیستن شما می توانید برای اطلاع از انواع رژِیم ها به وبلاگ وبسایت هم مراجعه نمایید.

دکتر بهنام اوحدی

1 دیدگاه

  • سلام، وقتتون بخیر؛
    من به تازگی متوجه شدم شوهرم دچار اختلال شخصیت منفعل-مهاجم هست. اوایل فکر می کردم تنبل و یا ترسو و یا بی عرضه هست. چون برای مصاحبه های شغلی انقدر دیر می رفت که به قرار نمی رسید و یا اگر می رسید و طرف مقابل هم قبول می کرد، آنقدر کار رو بد انجام میداد که خیلی سریع ردش می کردن. من خیلی تلاش کردم سرکار بره و نسبت به زندگی مسئولیت قبول کنه ولی تلاش من مثل آب در هاون کوبیدن بوده و هست. با افراد در ظاهر خوب هست و ممکن هست در غیابشون علیه اشون کاری انجام بده. مثلا یک طلبی از همسایه امون داشت تا وقتی بودیم بهش مستقیم نگفت بجای اینکه گوشی رو برداره و باهاش تماس بگیره بهش ایمیل عجیب و غریب فرستاده بود. اون فرد هم گویا خیلی اهل چک کردن ایمیل نبود و جوابی نداده بود، ما که جابه جا شدیم از اون طرف شکایت کرد! با آدم ها به درستی و مستقیم صحبت نمی کنه مثلا با ما جایی میاد و در ظاهر هیچ مشکلی وجود نداره و بعدش که بقیه رفتن شروع می کنه به عیب و ایراد گرفتن! بهش میگم خب همون موقع می گفتی! با این کاراش دیگه با کسی هم رفت و آمد نداریم. با من هم جوری رفتار می کنه که آخر متوجه نشدم من رو می خواد یا نه. مثلا خیلی الکی شروع به بحث و آزردگی ام می کنه و چند دقیقه بعد که متوجه میشه خیلی خوب تونسته اذیتم کنه می خنده و بعدش بغلم می کنه و بعد از چند دقیقه باز همون حرف هاش رو تکرار می کنه. من فکر می کردم روانی هست. جلوی موفقیت هام رو می گیره و هر اتفاقی که میفته گردن من می اندازه و جوری وانمود می کنه که انگاری من اشتباه کردم و مسائل رو وارونه جلوه میده که باعث عصبانیتم میشه. مدتی هست که تصمیم به جدایی گرفتم (که البته بعد متوجه شدم دچار اختلال هست و ایشون هم من رو آزار میده و هم کاملا مخالف طلاق هست! احساس می کنم احمق تر از من نمی تونست پیدا کنه که اینقدر باهاش بسازه)، آیا با اثبات اینکه ایشون دچار اختلال شخصیت منفعل-مهاجم هست میشه ازش جدا شد؟ یا باید به دنبال راه دیگری باشم؟
    متشکرم

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *